شهادت امام باقر علیهالسلام ـ ذکر مصائب حضرت
یک عـمر داغ کـربلا یادش نمیرفت دلشـورههـایِ عـمّه را یادش نمیرفت درس و حدیـثـش مانعِ روضه نمیشد بـرپـایـیِ بـزم عـزا یـادش نـمـیرفـت بر دوشِ دل، بار مصیبت داشت عمری جـان دادن خـون خـدا یادش نمیرفت بالا سـرِ هـر پـیکـر بر خـاک خـفـتـه لبخـنـدِ شـمـرِ بیحـیا یـادش نمیرفت بُردنـد بیصبـرانه بعـد از گـوشـواره گهواره را بینِ عـبا... یادش نمیرفت تب داشت بابا! سوخت خیمه! زجر آمد! زد تـازیـانـه بیهـوا! یادش نـمیرفت هنگـام غـارت بود و در بین شلـوغی افـتاد زیـر دست و پـا یادش نمیرفت لعنت بر آن دستی که هجده نیزه آورد سرهای روی نیـزهها یادش نمیرفت کـنج خـرابه...زیر نـور مـاه...آرام... شب گـریههایِ بیصدا یادش نمیرفت در کنج حجره، داشت جان میداد امّا کهنه حـصیر و بوریا یادش نمیرفت |